اصن تلويزيون نگاه نميكنه تازشم شيشه عينكش به كلفتي گردنه آقامونه ¤_¤
عرضم به خدمتت عارضه كه منو داييم بازي پرسپوليس ميديديم(قرمزته) ضربه آزاد ميخواست بزنه (حالا پدربزرگه مام اون ته نشسته با اون عينكش¤_¤) قبل از زدن ضربه ايشون از دور فرمودن كه: اين گله
من و دايي: >_> <_<
ضربه حساس بود نگاش كرديم گل شد پدربزرگ گرام: ديدي گفتم گله؟¤_¤
يهو ما برگشتيم ديديم داره شربت ميخوره توش مونده شربت فيمتو بود يا شربت گل اين وسط ماهم اوس كردا :|!!!
!!!!!!!!